ويدا خانم ويدا خانم ، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 22 روز سن داره

ويدا خانم. شيرين زبون ما

چهار شنبه سوری

امسال بر خلاف سالهای قبل که شام میرفتیم خونه ی مادر جون . مادر جون تصمیم گرفت که شام خونه ی ما بمونه چون روز سه شنبه هم بود یعنی روز استخر و خونه ی ما موند وقرار شد مثل هر سال بعد از ظهر بریم خونه ی عزیز برای اتیش بازی .  ویدایی و مادر جون زودتر رفتن . ومن وونوسی بعد از اونها رفتیم . امسال بر خلاف سال گذشته خونه ی عزیز خلوت بود چون سلنا نیامده بود و مائده هم نیومده بود و فاطمه هم چون امتحان کنکور داشت درس میخوند .   ویدایی از سر وصدا میترسه بر خلاف شیطون بودنش که ادم فکر مینه که خیلی نترسه ولی این طور نیست  وبابایی یک ترقه داده بود که صداش بالا بود و اول به بابا جون گفتیم که نترسه و به عزیز قول دادیم که خطر ناک نیست و و و...
26 فروردين 1393

سال نو 93

امسال با یک ماه تاخیر اومدم چون سرم شلوغ بود .اول از سفره ی 7 سین شروع کنم که وقتی گذاشتم ویدایی خیلی ذوق کرد و دوست داشت .   اما از خرید ماهی بگم که بابایی هر سال علاوه بر ماهی قرمز که برای بچه ها میخره یک ماهی سیاه چشم تلسکوبی هم برای خودش میخره  که قیافه ی قشنگی نداره اما بابایی دوستش داره .  تا وقتی که ونوسی کوچیک بود قر میزد که من از این ماهی ها دوست ندارم .  و وقتی که بزرگتر شد به خاطر بابایی قبول کرد .  اما حالا رسیدیم به ویدایی امسال که رفتیم ماهی های قرمز رو خریدیم در اخر بابایی برای خودش یک ماهی سیاه خرید واین شد شروع غر زدن ویدایی:  من این ماهی رو دوست ندارم  این ماهی زشت هست من این ماهی رو توی ظ...
26 فروردين 1393
1